ملودی عشق پارت ۳۱
مثل همیشه کنار پنجره اتاقش نشسته بود و بهش نگاه میکرد
لبخنده به چهره کلافش زد و از پنجره دور شد
مثل روز های دیگه کنار درخت یاس نشست و ادامه کتابش رو خوند
& چرا نمیای داخل؟
با تعجب سرش رو بالا آورد
با دیدن پرنس تهیونگ جلوش سریع بلند شد و کتابش رو بست
+س..سلام!
&سلام!.....چی میخونی!
+اممم...رمان عاشقانه غرور و تعصب
از جین آستین
&اوه....کتاب خوبیه!
+شما خوندینش؟
&اره خیلی وقت پیش خوندمش
+اهان
&نگفتی..
+چ...چی رو؟
&پرسیدم چرا نمیای داخل؟
+ها؟
&چرا همش میار پشت پنجره اتاق ولی نمیای تو؟
+چییی؟؟؟؟؟....نه...نه من نیومدم!!
&لازم نیست انکار کنی همیشه میبینمت!
+اممم...خببب.......
&بیا بریم یه جایی!
+چی؟....کجا؟
&بیا میخام یه چیزی رو نشونت بدن!
نیا:
پشت سر پرنس حرکت میکردم
با رسیدن به راهرویی عجیب ایستاد
&اینجاست!
+اینجا کجاست؟
&راه رو اصلی کتاب حانم!
+مگه اینجا کتاب خانه داره؟
&داره دیگه بیا بریم توش
+اوهوم!
در چوبی بزرگی ک آخر راهرو بود رو باز کردیم
قفسه های بلند و کوتاهی ک دور تا دور چیده شده بودند و تو همشون پر بود از کتاب های مختلف
با ذوق به طرف کتا با دویدم دستمو اروم روشون میکشیدم و جلو میرفتم
یه روز همه ی اینا رو میخونم!
&هر وقت خاستی میتونی ببار اینجا کتاب بخونی
+جدی؟....خر وقت ک خواستم؟
& اره!
+واییی ممنونننننممممم
&😊
*دو ماه بعد*
نیا:
تو این دو ماه هر روز وقتم رو تو کتاب خونه میگزندوم
خیلی جای قشنگی بود
پرنس تهیونگ هم بعضی وقتا میومد اینجا و کار هاش رو انجام میداد
بعضی وقت ها هم با هم کتاب میخوندیم
ولی امروز نیومده بود!
عجیب بود آخه همیشه یکشنبه ها میومد تا با هم کتاب بخونیم
بعد از خوندن چند صفحه از کتابم رفتم به اتاقش
در زدم و منتظر جوابش موندم
&بیا تو
+سلاممممم😊
کلافه دستی به کشید و زیر لب سلامی داد
+مشکلی پیش اومده؟
&اه....یک نفر از خزانه دزدی کرده!همه چیز به هم ریخته
+اوه....چ بد
چطور میشه پیداش کرد؟
&نمیدونم هیچ ایده ای ندارم
اوه.....امروز یک شنبه درسته.....متاسفم به کل فراموش کردم بیام کتاب خونه
+نه......
لایکا ۲۵
کامنتا ۳۰۰
https://wisgoon.com/BTS.V.ARMY35
فقط به خاطر تو نوشتم🥲
لبخنده به چهره کلافش زد و از پنجره دور شد
مثل روز های دیگه کنار درخت یاس نشست و ادامه کتابش رو خوند
& چرا نمیای داخل؟
با تعجب سرش رو بالا آورد
با دیدن پرنس تهیونگ جلوش سریع بلند شد و کتابش رو بست
+س..سلام!
&سلام!.....چی میخونی!
+اممم...رمان عاشقانه غرور و تعصب
از جین آستین
&اوه....کتاب خوبیه!
+شما خوندینش؟
&اره خیلی وقت پیش خوندمش
+اهان
&نگفتی..
+چ...چی رو؟
&پرسیدم چرا نمیای داخل؟
+ها؟
&چرا همش میار پشت پنجره اتاق ولی نمیای تو؟
+چییی؟؟؟؟؟....نه...نه من نیومدم!!
&لازم نیست انکار کنی همیشه میبینمت!
+اممم...خببب.......
&بیا بریم یه جایی!
+چی؟....کجا؟
&بیا میخام یه چیزی رو نشونت بدن!
نیا:
پشت سر پرنس حرکت میکردم
با رسیدن به راهرویی عجیب ایستاد
&اینجاست!
+اینجا کجاست؟
&راه رو اصلی کتاب حانم!
+مگه اینجا کتاب خانه داره؟
&داره دیگه بیا بریم توش
+اوهوم!
در چوبی بزرگی ک آخر راهرو بود رو باز کردیم
قفسه های بلند و کوتاهی ک دور تا دور چیده شده بودند و تو همشون پر بود از کتاب های مختلف
با ذوق به طرف کتا با دویدم دستمو اروم روشون میکشیدم و جلو میرفتم
یه روز همه ی اینا رو میخونم!
&هر وقت خاستی میتونی ببار اینجا کتاب بخونی
+جدی؟....خر وقت ک خواستم؟
& اره!
+واییی ممنونننننممممم
&😊
*دو ماه بعد*
نیا:
تو این دو ماه هر روز وقتم رو تو کتاب خونه میگزندوم
خیلی جای قشنگی بود
پرنس تهیونگ هم بعضی وقتا میومد اینجا و کار هاش رو انجام میداد
بعضی وقت ها هم با هم کتاب میخوندیم
ولی امروز نیومده بود!
عجیب بود آخه همیشه یکشنبه ها میومد تا با هم کتاب بخونیم
بعد از خوندن چند صفحه از کتابم رفتم به اتاقش
در زدم و منتظر جوابش موندم
&بیا تو
+سلاممممم😊
کلافه دستی به کشید و زیر لب سلامی داد
+مشکلی پیش اومده؟
&اه....یک نفر از خزانه دزدی کرده!همه چیز به هم ریخته
+اوه....چ بد
چطور میشه پیداش کرد؟
&نمیدونم هیچ ایده ای ندارم
اوه.....امروز یک شنبه درسته.....متاسفم به کل فراموش کردم بیام کتاب خونه
+نه......
لایکا ۲۵
کامنتا ۳۰۰
https://wisgoon.com/BTS.V.ARMY35
فقط به خاطر تو نوشتم🥲
- ۳.۱k
- ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط